رمان کلت طلایی(7){قسمت آخر}

جستجوگر پيشرفته سايت





اخبار وبلاگ


تبليغات


یاشار و یاسین سوار ماشین یاشار شدند و منم رفتم پیش آرتین.در طول چند ساعت گذشته آرتین خیلی
ساکت شده بود و من علتش رو نمی فهمیدم.
- پخش نداری؟
آرتین - من آهنگ گوش نمی دم.
- می شه من بذارم؟
آرتین با کمی مکث گفت-




یه خونه خیلی بزرگ بود.زنگ در رو زدم و منتظر شدم.کسی در رو باز کرد.
- بله؟
- ببخشید...
نذاشت حرفمو بزنم- شمایین؟ بیاین تو آقا افشین.
شدیدا کنجکاو شده بودم.این از کجا منو می شناخت.
- یگانه کجاست؟
- منتظرتونن.توی سالن اصلی.
- بهش بگو بیاد...
- سالن اصلی از اینجا فاصله داره آخه.
بی طاقت بودم- باشه من میام.




- آقا ... آقا.
چشمام رو باز کردم.سرم به شدت درد می کرد.
- چی ... چی شده؟
- شما اینجا افتاده بودین...
- من...وای یگانه...یگانه.
دختر نگاهی بهم کرد- چی؟
از جام پریدم- با شما نبودم...ببخشید.
گوشیم رو درآوردم و شماره گرفتم.
- الو..ارتین.
- سلام.
- خونه ای؟
- نه...




- جدی می گی؟
- شوخیم چیه...پسر فرید رو کشتن.
- یعنی...یعنی کار کیه؟
- نمی دونم...والا.خاله وضعش خیلی خرابه.یه سکته رو رد کرده.
- الان کدوم بیمارستانی؟
- ....
- من می رم خونه یه سر به یگانه بزنم بعدش میام اونجا.
- اوکی منتظرم.
گوشی رو پرت کردم روی داشبرد و بیشتر گاز دادم.
- یگانه...یگانه کجایی؟
- یگانه...خانومی.
- چرا جواب نمی ده؟ یگانــه...





صدای جیغم تموم خونه رو گرفت.افشین خودشو در عررض چند ثانیه پرت کرد تو اتاق.

 

 

- چی شده؟
با وحشت بهش خیره شدم.
- پرسیدم چی شده؟
- هیچی.
- چی؟
- هیچی...می گم چیزی نشده.
- پس چرا جیغ زدی؟
- همین جوری.
- یگانه!
- بله؟
- راستشو بگو؟

 





داشت کلتشو تمیز می کرد که کسی زنگ در رو زد.کلت رو جمع کرد و گذاشتش یه جای محفوظ و در رو باز کرد.مائده بود.
- سلام مانده خانم.
- سلام دخترم...خوبی؟
- ممنونم.
- یه خواهشی داشتم عزیزم.
- بفرمایید.
- راستش...من داشتم لپ تاپ افشینو تمیز می کردم فکر کنم خرابش کردم.
یگانه سرشو برد جلو- چجوری تمیزش کردین؟




از نور می آیم....
نفس می کشم....
چشم باز می کنم....
زندگی می کنم.....
و....
به سوی تاریکی می دوم....
با قلبی بسان سنگ....
در تاریکی شناور می شوم....
مهربانی را سر در قلبم بر دار می آیزم....
چاقو را در قلب محبت میزنم و .....
سه گلوله حرام انسانیت مینمایم...




صفحه قبل 1 صفحه بعد

موضوعات مطالب